دو تا عکس از هلیا مال مدرسه هست . . . ببینید. ما،به شما کمک می کنبم که خاطره ها رو زنده کنید. البته ما شخصیت26کلاس هستیم.به نام سادینا ونادینا لحظه ها خاطره هایند زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست. خاطره ها یادش بخیر آخرای سال بدون این که ازش چیزی بخوایم می رفت وبا یه مشت بستنی برمی گشت ما هم اون قدر معرفت نداشتیم که یه بار خودمون مهمونش کنیم. تولدش رو یادتون می یاد فکر می کنم 19 اردیبهشت بود.روز تولدش شکلات آوارد.باز ما مجبورش کردیم بستنی هم بخره.عجب آدمایی بودیم وهستیم. به نظر من هلیا می تونست بازیگر مشهوری بشه.نمایشاش رو یادتون می یاد؟ نمایش اولی که دیالوگ معروفش این بود"در فصل بهار خرگوش ها شکفته می شوند." یه نمایشم فکر کنم عید غدیر داشت.این جمله رو زمانی که داشت می گفت یادتون می یاد؟؟؟ " هرگز در زندگی مغرور نشو برگ ها زمانی فرو می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند. " بیچاره از دست فائزه چه ها کشید... نمی دونم آخرم ریاضیش خوب شد یانه.
یادتون می یاد سال اول چیپس خلالی آوارد. هنوز مزش تو دهنمه!!!
واقعا گاهی اوقات توعالم هپروت بود. یادتون می یاد دستش آخر سال سوخته بود؟ چه قدر با عشق وبی هیچ علتی می یومد توبغلمون و بوسمون می کرد. روزی که ماجرای دزدی از خونشون رو تعریف می کرد. می دونید اولین خاطره ی من از اون چیه؟؟توی کلاسای اشراق بودم که داشت دفتر خاطره ی جومونگیش رو به همه نشون می دادو چون من تا به حال کسی رو نمی شناختم که اسمش هلیا باشه زود یادم موند. یادش بخیر اون ونگین قرار بود تا اول سال91 پنج کیلو کم کنند وقول داده بودن. که هلیا عهد شکنی می کرد وهمه چیز می خورد.فائزه هم شده بود مربیشون که هلیا همش خسته می شد و سرکشی می کرد . واقعا هر زنگ ورزش بهونه ای برای منفی گرفتن داشت. دستش درد نکنه توی دوی 540متر خیلی کمکمون می کردو رومون آب می ریخت. وقتی روی ترازوی آزمایشگاه رفت فکر کنم ...کیلو بود...آبرو داره... پچ پچش با فروزان ته کلاس رو یادم نمی ره. یادم میاد همیشه هلیا تمرین خط نگین رو می نوشت آخی حالا دیگه کی این کارو می کنه؟!!! یادتون میاد روز دوستی خرگوشش رو آورده بود و چه قدر بهداشتی دستکش هم آورده بود! همه بچه ها دورش جمع شده بودن... یادش بخیر یادتونه دبیر فیزیکمون نمی خواست در مورد مرگ صحبت کنه چون می گفت زوده براتون اما. حالا؟!! یادتونه موقعی که کلاسمون تو دبیرستون مثل یه قوطی بود تنها نفریکه ناراضی نبود هلیا بود؟ یادتونه همیشه پاورپوینت هاش کپی پیست بقیه بود؟ یادتونه یه بار شعر انگلیسی ساخته بود و آخرش دنبال این بود که مقصر به انگلیسی چی میشه؟ یادتونه سال دوم توی عید نوروز به کیکا ناخنک زد؟ یادتونه اون روز تو کلاس دبیرزیستمون تشریح ملخ؟آخیی این بارهم خیلی بهداشتی دستکش آورده بود. یادتون میاد توی زنگ ریاضی همیشه رو صفحه دفتر وکتابش برف باریده بود؟ همیشه مسئول خرید اون و مژده بودن توی عاشورا و روز معلم پارسال هلیا مسئول خرید بود...
همه چیز را یاد گرفته ام یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفته ام یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن... و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفته ام یاد گرفته ام که بی تو بخندم..... یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت.... و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگرفته ام ... که چگونه..... برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ... و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم .... تو نگرانم نشو فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت.
|
About![]()
تنها می توانیم به یادش باشیم . . . بازگشت همه به سوی اوست
Archivesارديبهشت 1392فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 مرداد 1391 AuthorsLinks
خلوتگاه عشق
یه گونی چرت و پرت |